سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و دیگر فاطمه
جهان را
بدرود گفت
:

به دستور دخت فرزانه ى پیامبر ، بسترش را در
وسط اطاق
افکندند و او پس از تدبیر
امور خانه و آماده ساختن غذا براى کودکان عزیزش رو به قبله در بستر خویش
آرمید و
دست نازنین خویش را زیر صورت نورافشانش نهاد و در اندیشه فرورفت.
برخى
نیز
آورده اند که آن حضرت دو دخت ارجمند خویش «زینب» و «ام کلثوم» را به منزل
برخى از
بانوان «بنى هاشم» فرستاد تا نظاره گر فراق و لحظات پرکشیدن روح ملکوتى مام
پرمهر
خویش نباشند. و روشن است که این تدبیر به انگیزه ى مهر و محبت به آنان بود
تا با
نظاره بر مرگ مادر و پیکر سرد او صدمه ى بیشترى نبینند و سوگ مادر در آنها
اثر
کمترى بر جاى گذارد.

دریغ و درد :

از برخى
روایات نیز چنین دریافت مى گردد که امیر مومنان
به همراه دو فرزند
ارجمندش حسن و حسین در واپسین ساعت توقف بانوى بانوان در این جهان ، در
منزل نبودند
و گویى براى کارى خاص یا بخاطر شرایطى ویژه بیرون رفته بودند.
به هر
حال آن دو
فرزند گرانمایه ى فاطمه علیهاالسلام در آن لحظات آخرین زندگى مام پرفضیلت و

پرمهرشان در کنار بسترش نبودند ... و تنها «اسماء» در خدمت حضرتش بود و بنا
به
دلالت برخى روایات «فضه» نیز که از شاگردان و کارگزاران خانه او بود در
کنارش حضور
داشت.

لحظات آخرین فرارسید و از پى آن ، شرایط پرواز روح
ملکوتى برترین بانوى جهان
هستى فراهم آمد. پرده هاى مادى یکسره کنار رفت و سالار بانوان نگاهى
متفکرانه و
عمیق به اطراف خویش افکند و فرمود :

السلام على جبرئیل ! السلام على رسول الله ! اللهم مع
رسولک ! اللهم فى رضوانک و
جوارک و دارک دارالسلام.

درود بر فرشته ى وحى ! سلام بر پیامبر رحمت و عدالت!
بار خدایا ! مرا به همراه
پیامبر گرانمایه ات برانگیز و غرق در مهر و خشنودیت ساز و در جوار رحمت و
خانه ى
مهر و منزلگاه سلامت و امنیت و آرامش خویش پناه ده.

آنگاه

نیایشگرانه فرمود : آیا آنچه را من مى نگرم شما
نیز مى بینید ؟
پرسیدند : مگر شما چه مى بینید ؟
فرمود : اینها انبوه انبوه از
فرشتگان
آسمان هستند و این نیز فرشته ى وحى است و آن هم پدر گرانمایه ام پیامبر که
مى
فرماید : دخت سرفرازم نزد ما بشتاب که آنچه نزد ما دارى براى تو از دنیا و
تمامى
ارزش هاى دنیوى بهتر و پسندیده تر است.

لحظاتى چشمان پرفروغ و حق نگر خویش را روى هم نهاد ... و
آنگاه گشود و فرمود :
سلام بر تو اى دریافت دارنده ى جان ها به فرمان خدا ، هرچه زودتر روح مرا
از این تن
خاکى و زمینى برگیر اما آزرده ام مساز.
سپس فرمود: بسوى تو روانم اى
پروردگار
پرمهر نه بسوى آتش.
سپس پلک دیدگان را روى هم نهاد ، دست ها و پاهاى
خویش را
دراز کرد و دریغ و درد که ریحانه ى پیامبر جهان را بدرود گفت.

«اسماء» گریبان پاره کرد و خود را بر روى پیکر مطهر
بانوى بانوان افکند و او را
بوسه باران ساخت و گفت :
بانوى من ! فاطمه جان !
هنگامى که بر پدر
گرانقدرت
وارد شدى ، سلام گرم و خالصانه ى «اسماء» را بر آن وجود مقدس برسان.

و در همین شرایط غمبار بود که دو فرزند ارجمندش
حسن و حسین وارد خانه شدند
و مام پرمهر خویش را نگریستند که رو به سوى قبله و با شرایط خاصى گویى خفته
است.
گفتند : «اسماء» مام پرمهر ما هیچگاه در این ساعتهاى روز نمى خوابید ،
چرا خفته
است ؟
پاسخ داد : اى فرزندان دلبند پیامبر ! مادرتان نخوابیده است ...
بلکه ...
جهان را بدرود گفته است.
با شنیدن خبر این فاجعه ى هولناک حضرت حسن
علیه السلام
خود را بر پیکر مطهر مادر افکند و پاهاى او را بوسه باران ساخت و گفت :
«یا




اماه
کلمینى قبل ان تفارق روحى بدنى» ؛ جان مادر! پیش از آنکه جان از این کالبد
خاکى
بیرون رود با من سخن بگو.
و همینگونه حضرت حسین علیه السلام پاهاى مادر
را مى
بویید و مى گفت :
«یا اماه! انا ابنک الحسین!! کلمینى قبل ان یتصدع
قلبى فاموت»
مام گرانمایه ام ! من فرزند تو حسین هستم ، مادر عزیز ! پیش از آنکه
قلبم باز
ایستد و از فشار اندوه شکافته شود و جهان را بدرود گویم ، با من سخن بگو.

«اسماء» به آنان گفت ، عزیزانم ! هان اى فرزندان
گرانمایه ى پیامبر. به
سراغ پدرتان بروید و از مادرتان به او گزارش دهید ...
حسن و حسین از
خانه خارج
شدند و هنگامى که به مسجد پیامبر نزدیک شدند تا پدر را در جریان بگذارند ،
دیگر
گریه امانشان نداد و صداى ناله ى آنان طنین افکند.
گروهى از صحابه گرد
آنان را
گرفتند و دلیل گریه ى آنان را پرسیدند که گفتند : آخر مام پرمهر ما «فاطمه»
جهان را
بدرود گفته است !
امیر مومنان با شنیدن این خبر سهمگین به حالى افتاد
که بر
چهره ى مبارک به زمین خورد و فرمود : «پس از این سوگ بزرگ و جبران ناپذیر ،
این دل
را به چه کسى آرامش و تسلى بخشم اى دخت سرفراز محمد ؟»
و آنگاه به زحمت
برخاست
و دست دو فرزند خویش را برگرفت و رو به سوى خانه آمد.

در این مورد آورده اند که :
امیر مومنان به
همراه حسن و حسین وارد خانه
شد و «اسماء» را نگریست که بر بالین دخت گرانمایه ى پیامبر نشسته و با
چشمانى گریان
زمزمه مى کند. هنگامى که چشم آن بزرگوار بر پیکر بى جان فاطمه افتاد ، از
شدت اندوه
دست برد و عمامه از سر و عبا از دوش برگرفت و بر زمین افکند و در سوگ همتا و
همسنگر
بى نظیرش سخت به گریه افتاد.
آنگاه پرده از چهره ى نورافشان دخت پیامبر
برگرفت
، در کنارش نوشته اى یافت که چنین بود :
على جان! من فاطمه ، دخت
پیامبرم! خداى
یکتا مرا به همسرى تو مفتخر ساخت تا در این جهان و جهان دیگر به همراه تو و
براى تو
باشم. تو از هر کس دیگر به من پرمهرتر و سزاوارترى. از این رو از تو مى
خواهم که
مرا در دل شب غسل دهى و حنوط نمایى و کفن کنى و بر من نماز گذارى و مرا به
خاک
سپارى و هیچ یک از این بداندیشان را در جریان مگذارى.
تو را به خدا مى
سپارم،
درود و سلام گرم مرا به فرزندانم تا روز رستاخیز برسان.
(بحارالانوار ،
ج 43 ؛
بیت الاحزان ، ص 152)

پس از شهادت :

کران تا
کران مدینه را گریه هاى جانسوز فراگرفت و مردم
بسان روز رحلت تکاندهنده
و غمبار پیامبر ، حیرت زده و سرگردان خویشتن را گم کرده و یکپارچه به شیون و
ناله
برخاستند. زنان شهر همگى در سراى فاطمه علیهاالسلام گرد آمدند و دیدند که
بانوى
بانوان در اطاق خویش خفته است و در گرد بسترش کودکان ارجمندش که در سوگ
مادر جوان
خویش نشسته اند ، مى سوزند و مى گدازند ...

از دیدن آن منظره ى جانسوز و جگرخراش ، زنان مدینه چنان
ناله اى از پرده ى دل
زدند که شهر به لرزه درآمد و شیون کنان گفتند :
اى سالار زنان ! ... اى
مقتدا و
الگوى شایسته کرداران و آگاهان ! اى دخت فرزانه ى پیامبر ! ...

و از پى آن مردم مدینه شتابان راه خانه ى على علیه
السلام را در پیش گرفتند و
فشردگى جمعیت چنان بود که بسان یال اسب وصف شده است. همه بر گرد امیر
مومنان و دو
فرزند ارجمندش حسن و حسین گرد آمدند و با ناله هاى جانسوز آنان در سوگ
«فاطمه» همگى
ناله سر دادند ... دخت ارجمند فاطمه «ام کلثوم» مى گریست و مى گفت :
پدر





گرانمایه ! اى پیامبر خدا! راستى که گویى اکنون در سوگ تو نشسته ایم و تازه
تو را
از دست داده ایم ، آن هم از دست دادنى که تا روز رستاخیز دیگر دیدارى
نخواهد بود.

«عایشه» نیز از راه رسید و کوشید تا راهى براى ورود به
داخل خانه بیابد اما
«اسماء» به دلایلى از ورود او جلوگیرى کرد. او به پدرش شکایت برد که گویى
«اسماء»
میان او و دخت پیامبر فاصله افکنده و نیز افزود که او براى فاطمه
علیهاالسلام هودج
عروس ساخته است.
«ابوبکر» تا آستانه ى در پیش آمد و گفت : هان اى
«اسماء»! چرا
اجازه نمى دهى زنان پیامبر به خانه ى دخترش وارد شوند و چرا براى «فاطمه»
هودج عروس
ساخته اى ؟
«اسماء» پاسخ داد : واقعیت این است که خود دخت گرانمایه ى
پیامبر به
من دستور داده است که کسى بر پیکر او حاضر نشود. و در مورد آنچه شما آن را
هودج
عروس مى نامید ، باید خاطرنشان سازم که چنین نیست ، بلکه آن را در زمان خود
دخت
پیامبر برایش ساخته ام و خودش ساخته است که پیکر مطهرش در میان آن بسوى
آرامگاهش
برده شود.
«ابوبکر» با شنیدن سخنان آن زن با ایمان و شجاع گفت : آنچه
را فاطمه
علیهاالسلام دستور داده است ، انجام ده ... و آنگاه از در خانه دور شد.

ابوبکر و عمر رو به امیر مومنان نمودند و ضمن عرض
تسلیت
به آن حضرت یادآورى
کردند که در نماز بر پیکر دخت پیامبر نباید بر آنان پیشى گیرد. اما امیر
مومنان به
آن دو پاسخ نداد. و عمر به ابوبکر گفت : على از شدت غم و اندوه توان
پاسخگویى
ندارد.
(کامل بهایى ، ج 1، ص 311)

مردم
«مدینه» در انتظار حرکت دادن پیکر پاک «فاطمه» بسوى
آرامگاهش بودند که
«ابوذر» به دستور امیر مومنان ندا داد که :
اى مردم! به خانه هاى خویش
بازگردید
چرا که تشییع پیکر مطهر دخت محبوب پیامبر در این شامگاه میسر نیست کار به
تاخیر
افتاده است.
ابوبکر به عمر گفت : آنان در این اندیشه اند که پیکر پاک
دختر
پیامبر را مخفیانه به خاک بسپارند تا ما در تشییع جنازه حضور نداشته باشیم.

(کامل بهایى ، ج 1،ص 311)

و بدین سان مردم گریان و نالان پراکنده شدند و پنداشتند
که برنامه به بامداد
فردا واگذار گردید. چرا که فاطمه علیهاالسلام پس از نماز عصر یا کمى بعد از
آن جهان
را بدرود گفت. (بحارالانوار ، ج 43)

عمل به وصیت :

پاسى از
شب گذشته و سر و صداها رو به آرامش نهاده و
دیدگان به خواب رفته بود که
امیر مومنان به منظور به انجام رساندن وصیت هاى برترین بانوى جهان هستى، به
پاخاست
و آن نازنین بدن را که باران مصیبت ها و بیداد ها ذوبش ساخته و به صورت
هلال یا ماه
یک شبه درآورده بود ، بسوى آرامگاهش حرکت داد. آرى آن پیکر مطهر را حرکت
داد تا طبق
مقررات اسلامى آن را براى خاکسپارى آماده سازد.

در آن لحظات جانسوز :

به همین جهت آن پیکر مطهر را بر جایگاهى که باید غسل دهد
قرار داد و طبق وصیت آن
بانوى فرزانه ، لباسش را بیرون نیاورد چرا که نیازى به بیرون آوردن لباس از
آن
نازنین بدن نبود که آفریدگارش آن را از هر پلیدى ، پاک و پاکیزه آفریده و
خواسته
بود. آنگاه همانگونه که پیکر مطهر پیامبر را با ریختن آب بر آن غسل داده
بود ، غسل
داد و به ریختن آب بسنده کرد.

در این لحظات جانسوز «اسما بنت عمیس» همان بانوى باوفا و
شایسته کردارى که ارادت
خلل ناپذیرش به خاندان وحى و رسالت در آن جو آشفته و مسموم نیز همچنان
استوار و
ثابت قدم مانده بود، حضور داشت و او بود که آب را به دست امیر مومنان مى
داد تا بر
پیکر مطهر فاطمه بریزد و آن نازنین بدن را غسل دهد.

حضرت حسین علیه السلام در این مورد مى فرماید :
پدر
گرانمایه ام امیر مومنان
پیکر مادرم را چندین بار غسل داد و سرانجام با آبى که مقدارى کافور بدان
مخلوط
ساخته بود ، غسل را به پایان برد و آنگاه آن پیکر پاک و پاکیزه را با پارچه
اى
سراسرى به گونه اى که آن پوشش سراسرى زیر کفن قرار گیرد ، پوشانید و در
همان حال
بود که نیایشگرانه مى فرمود :
«اللهم انها امتک ، و ابنة رسولک و صفیک،
و خیرتک
من خلقک اللهم لقنها حجتها ، و اعظم برهانها و اعل درجتها و اجمع بینها و
بین ابیها
محمد صلى الله علیه و اله و سلم»
بار خدایا ! این بنده ى شایسته ى توست
و دختر
سرفراز پیامبر برگزیده ى تو و دخت بهترین آفریدگانت مى باشد.
خداوندا !
دلیل
روشن او را هماره بر زبانش جارى و برهانش را استوار و درجات والاى او را
برتر و
بالاتر ساز و او و پدر گرانقدرش محمد «ص» را در بهشت پرطراوت و زیبایت با
هم گرد
آور و همنشین قرار ده.

پس از پایان یافتن مراسم غسل، آن پیکر مطهر را برداشت و
در درون کفن قرار داد ،
آنگاه آن نازنین بدن را با پارچه اى که آب بدن مطهر پیامبر را با آن گرفته
بود ،
خشک کرد و پس از حنوط آن ، با حنوط بهشتى ، آن را در هفت قطعه پارچه کفن
کرد.

چرا امیر مومنان خود
به غسل دادن به آن نازنین بدن پرداخت و آن را به بانوان
واگذار نکرد ؟ 

به نظر نگارنده آن حضرت به دو دلیل مهم خودش این
کار را
به انجام رسانید :

1- نخست بدان جهت خود اقدام کرد که مى خواست ، خواسته ى
همتاى بى نظیر و محبوب
زندگى خویش ، فاطمه علیهاالسلام را برآورده و به وصیت آن حضرت عمل نماید.

2- و دیگر بدان دلیل که مى خواست با این کار عصمت و
طهارت و قداست او را بر
همگان روشن تر سازد تا همگان بدانند که دخت فرزانه ى پیامبر همانگونه که از
قرآن
شریف و روایات دریافت مى گردد ، از همه ى پلیدى هاى ظاهرى و باطنى یکسره
پاک و منزه
است ، همان گونه که از اشتباهات و آفت هاى دیگر.

چرا که غسل دادن میت دلایل گوناگونى دارد ، از
جمله
اینکه او را پاک و پاکیزه
مى سازد ، اما طبق روایات صریح و روشن مى دانیم که بندگان معصوم و برگزیده ى
خدا ،
پاک وپاکیزه اند و انسان هاى گناهکار و غیرمعصوم نمى توانند آنان را غسل
دهند و
پیکر هر انسان برگزیده و معصومى را باید معصوم دیگرى غسل دهد و او را کفن
کند و بر
پیکرش نماز بخواند و به خاکش سپارد.

و در بحث
از نامهاى مقدس فاطمه علیهاالسلام به تناسب
واژه ى «صدیقه» که یکى از
نام هاى مبارک اوست ، روایتى از نظر شما خواننده ى عزیز گذشت که حضرت صادق
فرمود :
«صدیقه» را جز صدیق دیگر نمى تواند غسل دهد.

با این بیان یکى از هدفهاى روشنگرانه ى وصیت درس
آموز
فاطمه علیهاالسلام در آن
شرایط بحرانى و عمل بدان ، تاکید مجدد بر مقام «عصمت» دخت فرزانه ى پیامبر و
توجه
دادن توده ى مردم به این ویژگى آن حضرت ، در همه ى ابعاد و مناسبت ها بود.
خود امیر مومنان این حقیقت را با صراحت بیان مى کند و مى
فرماید :
من پیکر
مطهر دخت گرانمایه ى پیامبر را در لباسش غسل دادم و لباس او را بیرون
نیاوردم. چرا
که به خداى سوگند که او مبارک و پاک و پاکیزه بود ...


نگاشته شده در یکشنبه 89/2/26ساعت 2:14 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

Design By : Pichak